تنها امید

تنها امید

یک روز سرد بهمن پنجاه و هفت بود

روزی که آخرین گل این باغ هم فسرد

روزی که آخرین غزل عاشقانه سوخت

روزی که آخرین پری رودخانه مرد

تعبیر خواب خونی فرعون روزگار

همنوع خوار بودن گاوان لاغر است

دستت که تنگ شد، دل تو سنگ می شود

در شوره زار خندۀ گل نامیسر است

اما شهاب ها همه بارانی اند تا

از کهکشان برای تو پیغامی آورند

ماه شب چهاردهم پا به ماه شد

امشب ستاره ها همه در سعد اکبرند

در گیرودار بازی شطرنج سرنوشت

اسب سیاه عاشق اسب سفید شد

روی دو پا بلند شد و شیهه ای کشید

شاه و وزیر و لشکرشان ناپدید شد

داروی زخم های تن مرد خسته است

معجون خون چکان غزلخوان یک هوس

وقتی که آخرین پر سیمرغ نیز سوخت

تنها امید بوسۀ تهمینه است و بس

درمان التهاب تنی بی قرار و مست

معشوق آسمانی بی تن نمی شود

حقا که جای خالی چیزی برای مرد

مانند جای خالی یک زن نمی شود

40 ضرب المثل انگلیسی دربارۀ خر

40 ضرب المثل انگلیسی دربارۀ خر

The ass brays when he pleases.

هر وقت که عشقش بکشد حضرت خر

یک چهچهه می زند که: عرعر عرعر.

An ass pricked trots.

آن الاغی که نیشتر خورده

یورتمه می رود پدرمرده!

Better have an ill ass than be your own ass.

داشتن یک خر بد زیر دست

از خر خود بودن تو خوش تر است.

Better strive with an ill ass, than carry the wood one’s self.

سروکله زدنت با خر بد

به ز هیزم کشی خود باشد.

An ass, though loaded with gold, feeds on thistles.

گر طلا روی الاغی بار است

باز هم خوردوخوراکش خار است.

An ass must be tied where the master will have him.

هرکجا صاحب آقا خره عشقش بکشه

باید اون جا سر افسار خره بسته بشه.

An ass loaded with gold climbs to the top of the castle.

روی هر خر که طلا بار شود

تا سر کنگرۀ کاخ رود.

Asses must not be tied up with horses.

الاغان را نباید در کنار اسب ها بندید.

There is no fence or fortress against an ass laden with gold.

هیچ پرچین و حصاری نتواند هرگز

جلوی یک خرِ با بار طلا را گیرد.

To wash the ass’s head is losing both time and soap.

کلۀ یک الاغ را شستن

یعنی اتلاف وقت با صابون. (فرانسوی)

He is an ass in a lion's skin.

او خری در پوستین شیری است. (لاتین)

He is an ass himself, who will bray against another ass.

شک نکن هر کسی که با یک خر

کل بیندازد و کند عرعر

خود او هست یک خر دیگر.

Never bray at an ass.

رو به یک خر مطلقاً عرعر نکن.

A living ass is better than a dead lion.

خر زنده ز شیر مرده سر است.

To a rude ass a rude keeper.

لایق یک الاغ گَنده دماغ

یک خرکچی است قلچماق و الاغ.

The ass that brays most eats least.

هر الاغی بیش تر عرعر کند کم تر خورَد.

An ass laden with gold overtakes everything.

آن الاغی که طلا بار وی است

از همه پیش زدن کار وی است.

Every ass loves to hear himself bray.

دوست دارد که بشنود هر خر

بانگ خود را چو می کند عرعر.

Did you ever hear an ass play on a lute?

هرگز شنیده ای که خری عود می زند؟

The ass means one thing and the driver another.

خره و خرسواره هیچ زمون

مثل هم نیست فکر تو سرشون.

Many asses have only two legs.

الاغ های زیادی فقط دو پا دارند. (لاتین)

Never went out an ass and came home horse.

حاشا که خری ز خانه بیرون زده است

کو اسب شده به خانه بازآمده است.

If an ass goes a-travelling, he’ll not come home a horse.

به سفر هم که الاغی برود

وقت برگشتنش اسبی نشود.

He seeks wool on an ass.

بر تن خر پشم می جورد. (لاتین)

(اصل لاتینش چنین است: از خری پشم طلب می داری. Asini vellera quæris.)

What good can it do an ass to be called a lion?

به حال خر مگر توفیر دارد

که او را هر کسی شیری شمارد؟

Every ass is pleased with his bray.

سرخوش و خرکیف گردد هر خری

هر زمانی می نماید عرعری.

Jest with an ass, and he will flap you in the face with his tail.

با خری شوخی بکن تا او یهو

با دمش سیلی زند بر روی تو.

As proud as an ass of a new packsaddle.

خودپسند است همانند خری

که به پالان نویی می نازد.

Wherever an ass falleth, there will he never fall again.

در آن مکان که به روی زمین خری افتد

محال باشد اگر بار دیگری افتد.

An ass is but an ass, though laden with gold.

خر اگر بار طلا هم ببره

باز خره.

An ass laden with gold would enter the gates of any city.

گر خری بار طلا می برد این سو آن سو

خوش ز دروازۀ هر شهر گذر می کند او.

It is good to hold the ass by the bridle.

سر افسار خر را در کف دست

اگر محکم نگه دارید خوب است.

Better be the head of an ass than the tail of a horse.

آدمی گر شود سر یک خر

از دم اسب بودنش خوش تر.

Every ass thinks himself worthy to stand with the king’s horses.

در خیالش هر خری بر خویش می دارد روا

ایستادن در کنار اسب های شاه را.

Live, thou ass, until the clover sprouts.

آی خر، زنده بمان تا این که

موقع رویش شبدر بشود.

A king without learning is but a crowned ass.

شاهی که سوادکی نداره

تنها یه الاغ تاجداره.

Short and sweet like a donkey’s gallop.

کوته و شیرین و با حال و دماغ

همچنان که چارنعل یک الاغ.

If all men say that thou art an ass, then bray.

اگر همه به تو گفتند خر

بگو عرعر.

We may make ourselves asses, and then everybody will ride us.

خویش را ممکن است خر بکنیم

تا که هر کس سوارمان بشود.

He that makes himself an ass, must not take it ill if men ride him.

کسی که خودش را خری می نماید

نباید شود شاکی از دست یاران

اگر خم شدی تا سوار تو گردند

گناه از تو باشد، نه از خرسواران.

برگرفته از کتاب فرهنگ ضرب المثل های انگلیسی، همراه با گزیده ای از ضرب المثل های اسکاتلندی؛ گردآورنده و مترجم: مهدی احمدی

خورشید پشت ابر

خورشید پشت ابر

 

یک شب بتاب و شهر مرا غرق نور کن

قم را قرین شور و شعور و غرور کن

 

این غار سوت و کور سیاه است مثل گور

چشمان شور شب پره ها را تو کور کن

 

خورشید پشت ابر زنی پشت چادر است

از پشت این سیاهی وحشت ظهور کن

 

با انعکاس خویش در آیینه های چشم

پس کوچه های شب زده را چون بلور کن

 

آن لحظه ای که مشتری و مه قران کنند

از آسمان کوچۀ ما هم عبور کن

دل می زنم به راه

دل می زنم به راه

انسان چقدر کوچک و تنهاست در جهان

مثل گلی که در دل طوفان و تندر است

تا چشم باز می کند این نرگس خمار

در دست های باد ستمکار پرپر است

با قلب بی قرار و قدم های استوار

باید به سرزمین هوس های خویش رفت

هر جا که راه رفتنمان سخت می شود

محکم تر از گذشته بباید به پیش رفت

با جاده آن کنیم که با جاده می کنند

گام نخست ماست که دشوارِ ساده است

آغاز جنگ تن به تن پا و تاول است

پرتاب یک لگد به هیولای جاده است

آنان که بی اراده و منگ ایستاده اند

گویی به سوی ظلمت یک چاه می روند

آنان که دل به نقشۀ گمراه داده اند

هرگز نمی رسند، فقط راه می روند

بی دل زدن به راه به جایی نمی رسیم

تنها دلیل راه دلی بااراده است

آن همتی که بدرقۀ هر مسافری است

در ژرفنای رد دو پای پیاده است

غرنده مثل رعد و خروشان شبیه رود

زاینده مثل ابر و پریشان شبیه باد

یک روز پابرهنه و بی هیچ توشه ای

دل می زنم به راه و دگر هرچه باد باد

یک سایه نیز مثل من آواره می شود

تا دل به راه ها بزند پا به پای من

آن سوی دشت یک سگ ولگرد نیمه جان

زل می زند به بی کسی گام های من

هرقدر هم که دور و دراز است یک سفر

یک گام ساده نقطۀ آغاز راه ماست

راهی که سنگلاخ نباشد نرفتنی است

راهی که بی نشانه نباشد به ناکجاست

ستاره باران

ستاره باران

 

شعر من، ای امید پنهانی

ای نسیم همیشه طوفانی

 

در شب سایه های ترس آور

تو همان کودک هراسانی

 

که در این کوچه های تنهایی

راه گم کرده و پریشانی

 

تا بگویی که من نمی ترسم

با صدایی بلند می خوانی

 

در شب خشک و بی ستارۀ من

تو امید ستاره بارانی

 

شب و پژواک ترسناک سکوت

تو و آوازهای نورانی

150 ضرب المثل لاتین

150 ضرب المثل لاتین

Frustra laborat qui omnibus placere studet.

هر کسی عزم بر این بنهاده

همه را راضی و خرسند کند

خویش را زحمت بی خود داده.

Necesse est cum insanientibus furere, nisi solus relinquereris.

چو با دیوانگان کار تو افتاد

تو هم هذیان بگو تا می توانی

والا آن میان تنها بمانی.

Num, tibi cum fauces urit sitis, aurea quæris pocula?

چون گلوت از تشنگی خشکیده است

دوست داری که به جای آب خوش

جام زرینی بگیری توی دست؟

Qui spe aluntur, pendent, non vivunt.

با امید او که زندگانی کرد

برود گم شود که در عمرش

زندگانی نکرده است آن فرد.

Accipere quam facere præstat injuriam.

طاقت و صبر در برابر شر

از به پا کردنش بُود خوش تر.

Ad consilium ne accesseris antequam voceris.

تا زمانی که نخواهد دگری

نده دربارۀ کارش نظری.

Ægroto, dum anima est, spes est.

تا که جانی در تن بیمار هست

بر شفایش می توان امّید بست.

Ait latro ad latronem.

هرچه یک رذل بر زبان آورد

رذل دیگر قبول خواهد کرد.

Aliena optimum frui insania.

تو ز دیوانگی آن دگری

خوش تر آن است که سودی ببری.

Aliorum medicus, ipse ulceribus scates.

طبیب دیگرانی، لیکن از چیست

که از سر تا به پایت زخم و زیلی است.

Altera manu fert lapidem, altera panem ostentat.

به یک دست سنگی تکان می دهد

به یک دست نانی نشان می دهد.

Amantium iræ amoris redintegratio est.

دعوای دو دلدادۀ سرمست

آغاز دگربارۀ عشق است.

Amor fit ira jucundior.

بین عشاق چو دعوا بشود

عشقشان بیش گوارا بشود.

Anus subsultans multum excitat pulveris.

وه، چه غوغایی کند یک پیرزن

چون به رقص آید میان انجمن.

Argenteis hastis pugna, et omnia expugnabis.

نیزه ای سیمین اگر گیری به دست

لشکر هر خصم را خواهی شکست.

Asinus asino, et sus sui pulcher.

خری خوشگل است از نگاه خری

و خوکی هم از چشم آن دیگری.

Asinus stramenta mavult quam aurum.

چنین فکری اندر سر هر خر است

که کاه و علف از طلا بهتر است.

Audax ad omnia fœmina, quæ vel amat vel odit.

زن همین که دشمنت شد یا که دوست

جرئت انجام هر کاری در اوست.

Auro loquente nihil pollet quævis ratio.

طلا وقتی به گفتاری درآید

ز منطق هیچ کاری برنیاید.

Bellum nec timendum nec provocandum.

نه دنبال یک جنگ و دعوا برو

نه از جنگ و دعوا گریزان بشو.

Bona magis carendo quam fruendo sentimus.

ارزش هر چیز را دانیم چیست

هر زمانی رفته است از دست و نیست.

Camelus desiderans cornua etiam aures perdidit.

شتر به شوق وصال دو شاخ راه افتاد

ولیک در عوض آن دو گوش از کف داد.

Catus amat pisces, sed non vult tingere plantas.

گربه مشتاق ماهی است، اما

تر نخواهد نمود پایش را.

Contra vim mortis non herbula crescit in hortis.

نمی روید گیاهی هیچ جایی

که از مردن دهد ما را رهایی.

Contumeliam si dices, audies.

آدمی وقتی که حرفی زشت گفت

حرف زشتی در عوض خواهد شنفت.

Corrumpunt bonos mores colloquia prava.

با مردمان بد چو کسی یار می شود

حسن سلوک آدمی از بین می رود.

Corvus, absente graculo, pulcher.

زاغ زیباست زمانی که کلاغ

جلوی چشم نباشد در باغ.

Crescentem sequitur cura pecuniam.

هرچه دارایی تو بیش شود

بیش تر مایۀ تشویش شود.

Crescit amor nummi, quantum ipsa pecunia crescit.

پول تو هرقدر افزون تر شود

در تمنایش دلت خون تر شود.

Cum licet fugere ne quære litem.

بشر باید که تا مقدور باشد

ز دعوای حقوقی دور باشد.

Cum vulpe habens commercium, dolos cave.

اگر با روبهی کار تو افتاد

ز نیرنگ و فریب او بکن یاد.

Cura facit canos.

می کنه دغدغه های الکی

رنگ موی تو رو فلفل نمکی.

De alieno largitor, et sui restrictor.

دست ودلباز در آن چیز که مال دگری است

لیک در مال خودش سفت تر از وی کس نیست.

Dives aut iniquus, aut iniqui hæres.

هرکه مال و ثروتی دارد به دست

ناکسی یا وارث یک ناکس است.

Dives est, cui tanta possessio est, ut nihil optet amplius.

کسی یک مرد ثروتمند باشد

که با دارایی اش خرسند باشد.

Dona præsentis rape lætus horæ.

از خوشی هایی که هر دم آورد

مرد باید شادمان لذت برد.

Dulce bellum in expertis.

جنگ از دید او بُود زیبا

که ندیده هنوز جنگی را.

Dulcibus est verbis alliciendus amor.

عشق را با گفت وگوهای قشنگ

آدمی باید بگیرد توی چنگ.

Dum canis os rodit, sociari pluribus odit.

سگ در آن وقتی که دارد استخوانی می جود

همنشین یک سگ دیگر نمی خواهد شود.

Dum excusare credis, accusas.

موقعی که عذرخواهی می کنی

جرم خود را تو گواهی می کنی.

Empta dolore docet experientia.

تجربه وقتی گران آید به دست

می دهد درسی که خوب و کامل است.

Et minimæ vires frangere quassa valent.

اگر از پیش در چیزی ترک هست

توان او را به اندک زور بشکست.

Et neglecta solent incendia sumere vires.

اخگری را سرسری گیری اگر

تا بجنبی شهر گردد شعله ور.

Etiam mendicus mendico invidet.

حسودی می کند مرد گدایی

اگر بیند گدایی را به جایی.

Etiam sanato vulnere cicatrix manet.

زخم اگر خوب شود هم چه بسا

که بماند اثرش بر تن ما.

Ex lingua stulta veniunt incommoda multa.

آنچه گوید یک مشنگ بی خرد

شر بسیاری به دنبال آورد.

Exercitatio potest omnia.

کار و تمرین چون بسی می پاید او

از پس هر چیز برمی آید او.

Extremis malis extrema remedia.

از برای دردسرهای شدید

دل به رفتاری خشن باید نهید.

Facile largiri de alieno.

با هر آن چیز که مال دگری است

دست ودلباز شدن مشکل نیست.

Fæmina ridendo, flendo, fallitque canendo.

خنده و گریه و آواز زنی

می فریبند به طرز خفنی.

Fas est et ab hoste doceri.

مجاز است آموزش هر فنی

اگرچه بیاموزی از دشمنی.

Fastus inest pulchris, sequiturque superbia formam.

غرور اندر سرشت روی زیباست

تکبر همنشین خوبروهاست.

Fatetur facinus is qui judicium fugit.

او که از دادگاه دربرود

معترف بر گناه خویش شود.

Felicium omnes consanguinei.

هرکه با آدم ثروتمندی

هست بی شائبه خویشاوندی.

Feras non culpes quod vitari non potest.

آنچه آن را نتوان درمان کرد

بایدش با دل خوش تاب آورد.

Fiat justitia, ruat cœlum.

بهل تا عدالت به اجرا درآید

ولو آسمان نیز پایین بیاید.

Fortuna favet fortibus.

خدای بخت و اقبال خجسته

دل اندر یاری بی باک بسته.

Fortuna magna magna domino est servitus.

مالِ بسیار چو آید در دست

منشأ بردگی کاملی است.

Fortuna meliores sequitur.

بخت را رسم و باور این باشد

که هوادار برترین باشد.

Frustra jacitur rete ante oculos pennatorum.

گستردن دامی جلوی چشم پرنده

یک کار بدون ثمر و پوچ و چرنده.

Funiculis ligatum vel puer verberaret.

مرد وقتی دست هایش بسته است

کودکی هم می دهد او را شکست.

Gallus in sterquilinio suo plurimum potest.

روی تل فضلۀ خود چون جلوس

می کند، گردد دلاور هر خروس.

Hominis est errare, insipientis perseverare.

هرچند خطا جزو سرشت بشر است

تکرار خطا کار ببوهای خر است.

Homo solus aut deus aut dæmon.

مرد خلوت نشین نه انسانی است

یا خدایی است یا که شیطانی است.

Honesta paupertas prior quam opes malæ.

فقرِ با عزت از آن ثروت به است

کو نه از راه حلال آید به دست.

Ignavis semper feriæ sunt.

برای آدم بیکار و بیعار

همیشه روز تعطیل است انگار.

Implacabiles plerumque Iæsæ mulieres.

زنان چون کینه ای در دل بگیرند

عموماً سخت سازش ناپذیرند.

In vili veste nemo tractatur honeste.

کسی کی احترامی می گذارد

به آن مردی که رختی ژنده دارد.

Injuriarum remedium est oblivio.

بهین درمان توهین های هر کس

ز خاطر بردن آن باشد و بس.

Inopi beneficium bis dat, qui dat celeriter.

در دست فرد محتاج گر چیزکی نهاده

فوری چو داده باشد، گویی دو بار داده.

Insanire facit sanos quoque copia vini.

خمره ای از بادۀ جانانه ای

عاقلی را می کند دیوانه ای.

Insanus omnis furere credit cæteros.

آدم دیوانه ای دارد گمان

مثل وی دیوانه اند آن دیگران.

Interdum stultus bene loquitur.

گاه حتی یک ببوی کس مشنگ

حرف هایی می زند خوب و قشنگ.

Intolerabilius nihil est quam fæmina dives.

تحمل ناپذیر و جانگداز است

زنی که کیف پول او دراز است.

Ipse Jupiter, neque pluens omnibus placet, neque abstinens.

خدا باران فرستد یا که خورشید

همه با هم از او راضی نگردید.

Judex damnatur ubi nocens absolvitur.

فرد گناهکار قسر در که می رود

این شخص قاضی است که محکوم می شود.

Lætus sorte tua vives sapienter.

عاقلانه زندگی خواهد نمود

او که از تقدیر خود خرسند بود.

Litem parit lis, noxa item noxam parit.

از دل جنگ جنگ برخیزد

هر بلایی بلایی انگیزد.

Longo in itinere etiam palea oneri est.

در سفرهایی به سوی دوردست

برگ کاهی نیز وزنش خیلی است.

Lupus non curat numerum.

نترسد هیچ گرگ تیزدندان

ز تعداد زیاد گوسفندان.

Magna servitus est magna fortuna.

آن مال که بسیار بزرگ است

یک بردگی سخت سترگ است.

Male parta male dilabuntur.

آنچه از راه بدی کسب شود

در مسیر بدی از دست رود.

Male secum agit æger, medicum qui hæredem facit.

یک مریض کس مشنگ بی خرد

دکترش را وارث خود می کند.

Malo accepto stultus sapit.

بعدِ گندی که به کارش زده است

تازه یارو سر عقل آمده است.

Malum vas non frangitur.

ندرتاً کوزۀ بی ارزش و بد

چون ز دست تو بیفتد شکند.

Mendico ne parentes quidem amici sunt.

حتی پدر و مادر یک مرد گدا

توی دل خود دوست ندارند او را.

Mulier quæ sola cogitat male cogitat.

با خودش تنها اگر یک زن شود

فکر و ذکرش شر به پا کردن شود.

Mulier recte olet ubi nihil olet.

هر زنی از بوی هر چیزی بری است

صاحب بوی خوش و شیرین تری است.

Multum sapit qui non diu desipit.

عقل و ادراک زیادی دارد او

بر حماقت پای اگر نفشارد او.

Naufragium rerum est mulier malefida marito.

آن عیالی که بی وفا باشد

انهدام سرای ما باشد.

Ne tentes aut perfice.

یا نکن یک کار را از بیخ و بن

یا اگر کردی، تمامش هم بکن.

Nemo læditur nisi a seipso.

جز به دست خویشتن هیچ آدمی

درنمی افتد به دام ماتمی.

Nequaquam recte faciet qui cito credit.

خوش باور سادۀ خدایی

هرگز نرسد به هیچ جایی.

Neque fœmina, amissa pudicitia, alia abnuerit.

سقوطِ بار نخستین که از زنی سر زد

ز هیچ کار کثیفی دگر نمی لرزد.

Nequicquam sapit qui sibi non sapit.

او که در کار خودش عاقل نیست

عقل او بی هدف و بی خودکی است.

Nihil agendo male agere discimus.

هر زمان کاری نداری تا کنی

یاد می گیری که شر برپا کنی.

Nihil scire est vita jucundissima.

خوش ترین نوع حیات آنی بُود

کو قرین جهل و نادانی بُود.

Nil tam difficile est quod non solertia vincat.

کار را هرقدر باشد سخت و حاد

با مهارت می توان انجام داد.

Nimia familiaritas parit contemptum.

گر صمیمیت فزون از حد بُود

مایۀ تحقیر و خواری می شود.

Nimium altercando veritas amittitur.

در دل یک بحث زیاد و شدید

گشت حقیقت ز نظر شد ناپدید.

Non est ejusdem et multa et opportuna dicere.

بسیار سخن گفتن یک چیز اگر باشد

مربوط سخن گفتن یک چیز دگر باشد.

Nulla fere causa est, in qua non fœmina litem moverit.

هرکجا جنگی و دعوایی هست

یک زن البته در آن دارد دست.

Nullis amor est medicabilis herbis.

نیست معجون و دوایی هیچ جا

تا کند درمان عذاب عشق را.

Nullius boni jucunda possessio sine socio.

عیش ما عیش خوشی نیست، مگر

که برد سهمی از او فرد دگر.

Nullum magnum ingenium sine mixtura dementiæ.

به هر جا یک نبوغ راستین است

کمی دیوانگی با آن عجین است.

Nunc tuum ferrum in igni est.

آهنت اکنون درون آتش است

(پس بگیر اکنون چکش را توی دست.)

Obsequium amicos, veritas odium parit.

چاپلوسی دوستانی آورد

راستگویی دشمنی می پرورد.

Omnis commoditas sua fert incommoda secum.

عیش شیرینی که آدم می چشد

رنج تلخی در پی خود می کشد.

Parva leves capiunt animos.

ذهن هایی که کوچک و خوارند

شادی از خرده ریزه ها دارند.

Perit quod facis ingrato.

لطف کردن در حق یک ناسپاس

اجر آن از دست رفته از اساس.

Plus valet in manibus avis unica quam dupla silvis.

یک پرنده فتاده اندر دست

بهتر از دو پرنده در بیشه ست.

Præstat canem irritare quam anum.

گر سگی را عصبی کرده و می آزاری

به که پا روی دم پیرزنی بگذاری.

Procellæ quanto plus habent virium tanto minus temporis.

چو طوفان بیش تر شدت بگیرد

از آن سو زودتر پایان پذیرد.

Prospectandum vetulo latrante.

پارس وقتی بکند یک سگ پیر

خویشتن را تو از او دور بگیر.

Quæ e longinquo magis placent.

هرچه را سخت تر به دست آری

بیش تر نیز دوستش داری.

Quæ peccamus juvenes ea luimus senes.

در جوانی رو به افراط ار نهی

موقع پیری بهایش را دهی.

Qui jacet in terra non habet unde cadat.

هر کسی پهن شده روی زمین

نتواند که بیفتد پایین.

Qui male agit, odit lucem.

او که یک انسان بدکار است

در دلش از نور بیزار است.

Qui medice vivit, misere vivit.

او که با نسخۀ دکتر بزید

با غم و درد و تأثر بزید.

Qui non litigat cœlebs est.

هر کسی از کشمکش آسوده است

بی گمان مردی مجرد بوده است.

Qui non proficit, deficit.

هرکه یک گام جلوتر ننهد

جای خود را طرف از دست دهد.

Qui parcit virgam, odit filium.

او که شلاق را کنار گذاشت

از پسرهای خویش نفرت داشت.

Quod est in corde sobrii est in ore ebrii.

آنچه توی دل یک هشیار است

می نشیند به زبان یک مست.

Quod non opus est, asse carum est.

چنانچه نداری نیازی به چیزی

گران است حتی به نرخ پشیزی.

Sat cito si sat bene.

چنانچه کار تو مطلوب باشد

به هر سرعت که کردی خوب باشد.

Satius est recurrere, quam currere male.

این که از نیمۀ ره بازآیی

به که راهی به خطا پیمایی.

Senem juventus pigra mendicum creat.

به بیکارگی چون جوانی گذشت

به بیچارگی پیر خواهیم گشت.

Sera infundo parcimonia.

زمانی که چیزی نمانده ست در دست

برای پس انداز بسیار دیر است.

Sero clypeum post vulnera sumo.

وقتی که تنم زخمی شمشیر شده

از بهر سپر گرفتنم دیر شده.

Sero venientibus ossa.

استخوان ها نصیب آن هایند

که سر سفره دیر می آیند.

Serpens ni edat serpentem, draco non fiet.

مار تا وقتی نبلعد مار را

او نخواهد گشت هرگز اژدها.

Serum auxilium post prælium.

بسی دیر آمده آن یار و یاور

رسیده جنگ ما دیگر به آخر.

Si caput dolet omnia, membra languent.

سر به دردی اگر گرفتار است

همۀ تن نزار و بیمار است.

Si claudo cohabites, subclaudicare disces.

زندگی وقتی کنی با مرد لنگ

شل زدن را یاد می گیری قشنگ.

Simia simia est, etiamsi aurea gestet insignia.

گر نشان هایش تماماً از زر است

باز هم عنتر فقط یک عنتر است.

Stulti est dicere non putârim.

عادت کس خلاست این که بگن:

فکر اینو نکرده بودم من.

Stultus semper incipit vivere.

یک مردک کس ببو همیشه

در حال شروع زندگیشه.

Superanda omnis fortuna ferendo.

هر مصیبت را که روی آرد به مرد

با شکیبایی بباید چاره کرد.

Timidi mater non flet.

هر آن کس که ترسوی بی خایه ای است

کجا مادر او بخواهد گریست.

Tranquillo quilibet gubernator est.

در هوایی صاف هر کس قادر است

تا که سکان را بگیرد توی دست.

Ubi amici, ibi opes.

ثروت و مایه تیله در هر جاست

اندر آن جمع دوستان برپاست.

Utendum est ætate; cito pede labitur ætas.

وقت را دریاب وقتی وقت هست

وقت خیلی زود خواهد شد ز دست.

Verecundia inutilis egenti.

شرم یک مرد فقیر و تنگدست

بهر او بیهوده و بی حاصل است.

Vindicta nemo magis gaudet, quam femina.

هیچ کس بیش از زنی از انتقام

شادمان هرگز نگشت و شادکام.

Hæredis fletus sub persona risus est.

زاری و گریه های یک وارث

خنده ای زیر ماسک می باشد.

Incendit omnem feminæ zelus domum.

سر حسادت یک زن تمام یک خانه

میان شعلۀ آتش بسا که خواهد سوخت.

Mulieri ne credas, ne mortuæ quidem.

هرگز تو اعتماد به کار زنی مکن

حتی در آن زمان که ببینی که مرده است. (ممکن است خودش را به مردن زده باشد.)

Nunquam oportet virum sapientem mulieri remittere frenum.

آدم عاقل نباید هیچ وقت

بند افسار زنش را شل کند.

Stultitiam simulare in loco, sapientia summa est.

خرد گاهی همین باشد که مردم

تو را یک کس خل کامل بدانند.

Tempus erit, quo vos speculum vidisse pigebit.

به زودی یک زمانی خواهد آمد

که از آیینه ها بیزار باشی.

برگرفته از دیوان مهدی احمدی، کتاب های اول و سوم