شمع و خل و پروانه

هرکه زن عاقل و فرزانه ای است

داغ که باشد خل و دیوانه ای است

یک زن عاقل دوبرابر خل است

کلۀ او خانۀ ویرانه ای است

هر زن سفتی دوبرابر شل است

هر نۀ او آری مستانه ای است

ظاهرش آرام و متین است، لیک

در سر او نقشۀ رندانه ای است

موقع عاشق کشی و دلبری

مغز زنان وه که چه رایانه ای است

گارد گرفته، ولی از جان و دل

منتظر حملۀ جانانه ای است

کندن دروازۀ هر خیبری

لازمه اش همت مردانه ای است

تور بینداز و به سیخش بکش

کبک تو چشمش به ره دانه ای است

سینه و ران های خرامان کبک

وه که چه عصرانۀ شاهانه ای است

تا زنی از آب هوس خیس شد

عفت او قصه و افسانه ای است

شمع برافروز و نشانش بده

تا که ببینی که چه پروانه ای است